قرآن كریم در مورد تثلیث
 
mazhabi
دنیای مطالب
 
 
شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:قرآن كریم در مورد تثلیث, :: 22:20 ::  نويسنده : adel

قرآن كریم در مورد تثلیث

عقیده ما مسلمانها و نص قرآن کریم این است که عیسی مردم را به یگانه پرستی و خداپرستی دعوت کرده و خودش را فقط بنده خدا معرفی کرده است. در این بحثی نیست، صحبت در این است که این کلمه " ابن الله " که اینها می گویند، چه می گویند؟ وقتی که ما به معتقدین به " ابن الله " مراجعه می کنیم می بینیم این مطلبی را که شما می گویید نمی گویند. شما هنوز هم در تعبیرات مسیحیها می بینید می گویند " خدای ما مسیح ". پدر و پسر و روح القدس را در عین اینکه سه چیز می دانند یکی هم می دانند: خدای ما به آسمان رفت و خدای ما از آسمان خواهد آمد، خدای ما مسیح. قرآن که در آن زمان با این صراحت این را نفی کرد، خود مسیحیهای آنوقت نگفتند ما که واقعا به چنین مطلبی معتقد نیستیم، خودشان از خودشان دفاع نکردند چون واقعا به چنین چیزی معتقد بودند. نگفتند ما این تعبیر را که می گوییم مجاز را می گوییم، ما که نمی گوییم واقعا این پسر خداست.



و در عصرهای بعد هم هر زمان علمای مسیحی آمدند با علمای مسلمین مباحثه کردند، از خدایی مسیح و از پسر خدا بودن مسیح یک قدم پایین تر نیامدند. مناظره حضرت رضا در مجلس مأمون با جاثلیق.معروف است جاسلیق معرب همین کاتولیک است. به آن عالم می گفتند جاثلیق. حضرت رضا با یک مهارتی از او یک اقراری گرفتند. چون او مدعی الوهیت مسیح بود، حضرت فرمود که حضرت مسیح بسیار پیغمبر خوبی بود، بسیار صفات خوبی داشت، بسیار چنین بود، یک عیب در کارش بود.)جاثلیق با خود گفت) چطور یک پیشوای مسلمان می گوید یک عیب در مسیح بود؟ مسیح که در قرآن خیلی تنزیه شده است! گفت: چه عیبی؟ فرمود: عیبش این بود که کم عبادت می کرد. گفت: مسیح کم عبادت می کرد؟! مسیح تمام عمرش در حال عبادت بود. فرمود: کی را عبادت می کرد؟ ما باید همان را عبادت کنیم که مسیح او را عبادت می کرد. پس خودت اقرار می کنی که مسیح اصلا کارش عبادت کردن بود، پس چرا به او می گویی خدا؟ مسلم اینها بدعتهاست و حتی خود مستشرقین اروپایی ریشه این معتقدات انحرافی درباره مسیح یعنی ریشه تثلیث را پیدا کرده اند که از کجا آمده است. معتقدند که تثلیث مسیحی از هند آمده، قبل از ثالوث مسیحی ثالوث هندی وجود داشته، و توانسته اند نشان بدهند که ثالوث هندی که آنها اصلا غرق در بت پرستی بودند چگونه وارد دنیای مسیحیت شد و مسیحیت را که در اصل یک دین توحیدی بود آلوده کرد.


احتجاج قرآن بر ضد مذهب تثلیث


قرآن وقتى وارد در احتجاج علیه تثلیث مسیحیت مى شود، آن را از دو طریق ردمى كند.


اول - از طریق بیان عمومى، یعنى بیان این معنا كه بطوركلى فرزند داشتن بر خداى تعالى محال است و فى نفسه امرى است ناممكن، چه اینكه فرزند فرضى، عیسى باشد یا عزیرو یا هر كس دیگر.


دوم - از طریق بیان خصوصى و مربوط به شخص عیسى بن مریم و اینكه آن جناب نه پسر خدا بود و نه اله معبود، بلكه بنده اى بود براى خدا و مخلوقى بود از آفریده هاى او.


احتجاج اول: استدلال به عدم امكان فرزند داشتن خداى تعالى

 
اما توضیح طریق اول این است كه: حقیقت فرزندى وتولد چیزى از چیز دیگر این است كه چیزى از موجودات زنده و داراى توالد و تناسل متجزى شود، مثلا انسان ویا حیوان و یاحتى نبات وقتى مى خواهد تولید مثل كند، چیزى از او جدا مى شود و از راه جفت گیرى جزئى را از خودجدا نموده، به دست تربیت تدریجى فردى دیگر از نوع خود كه او نیز مثل خودش است مى سپارد تا در نتیجه آنچه خود او از خواص و آثار دارد آن جزء نیز داراى آن خواص و آثارگردد، مثلا یك موجود جاندار، جزئى از خود را كه همان نطفه او است و یك نبات جزئى رااز خود كه همان لقاح(كرته گل)او است جدا مى كند و به دست تربیتش مى سپارد تا به تدریج حیوانى یا نباتى مثل خود شود و معلوم است كه چنین چیزى در مورد خداى تعالى متصورنیست و عقل آن را به سه دلیل محال مى داند، اول اینكه شرط اول تولید مثل، داشتن جسمى مادى است و خداى خالق ماده، منزه است از اینكه خودش مادى باشد، و قهرا وقتى مادى نبودلوازم مادیت كه جامع همه آنها احتیاج است نیز ندارد، پس نیاز به حركت و تدریج و زمان و مكان و غیر ذلك ندارد.


دلیل دوم اینكه الوهیت و ربوبیت خداى سبحان مطلقه است و به خاطر همین اطلاق در الوهیت و ربوبیتش، قیومیت مطلقه نسبت به ما سواى خود دارد و درنتیجه ما سواى خدا درهست شدن و در داشتن لوازم هستى نیازمند به او است و وجودش قائم به او است، چون او قیوم وى است، با این حال چگونه ممكن است چیزى فرض شود كه در عین اینكه ماسواى او و درتحت قیومیت او است، در نوعیت مماثل او باشد؟و در عین اینكه گفتیم ماسواى او محتاج اواست، این موجود فرضى مستقل از او و قائم به ذات خود باشد و تمام خصوصیتها كه در ذات و صفات و احكام خدا هست در او نیز باشد؟بدون اینكه از او گرفته باشد.


دلیل سوم اینكه اگر زاد و ولد را در خداى تعالى جائز بشماریم،لازمه اش این است كه فعل تدریجى را هم در مورد او(كه متعالى از آن است)جائز بدانیم و جائز دانستن آن مستلزم آن است كه خداى تعالى هم داخل در چهارچوب ناموس ماده و حركت در آید و این خلف فرض و محال است،چون ما او را خارج از این چهارچوب و فاعل و پدید آورنده آن فرض كردیم، بلكه خداى تعالى آنچه مى كند به اراده و مشیت خودمى كند و مشیت او براى تحقق خواسته اش كافى مى باشد و نیازمند به مهلت و تدریج نیست.


این همان بیانى است كه از آیه:« و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه بل له مافى السموات و الارض كل له قانتون بدیع السموات و الارض، اذا قضى امرا فانما یقول له كن فیكون» (بقره ،116) ، افاده اش مى كند، چون مى فرماید: كفار گفتند: خدا فرزند گرفته و خدا منزه ازآن است بلكه ملك همه آنچه در آسمان هاو زمین است از آن او(و او قیوم آنها است)، همه آنهادر برابرش خاضع هستند و او آفریدگار بدون الگوى آسمان هاو زمین است، او وقتى بخواهدكارى بكند و بخواهد چیزى بوجود آورد، فقط كافى است بگویدباشو آن موجود بدون درنگ، و تدریج موجود شود.و به بیان دیگر كلمه سبحانه به تنهائى یك برهان است كه همان نزاهتش از مادیت است و جمله:« له ما فى السموات و الارض كل له قانتون » برهان دیگرى است كه همان برهان دوم یعنى یومیت خدا باشد، و جمله: «بدیع السموات و الارض اذا قضى امرا...» ترجمه:هستى بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامى كه فرمان وجود چیزى را صادر كند، تنها مى گوید: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مى شود. (بقره،117) .


برهان سوم است كه همان برهان خلف فرض باشد.البته ممكن است جمله: «بدیع السموات و الارض» را از باب اضافه صفت به فاعلش گرفته و بگوئیم: خود آسمان و زمین بدیع و عجیب است و در نتیجه از آن این معنا را استفاده كنیم كه در آیه شریفه چهار برهان آمده، برهان اول را كلمه سبحانه و برهان دوم را جمله: « له ما فى السموات و الارض كل له قانتون و برهان سوم را جمله:بدیع السموات و الارض و برهان چهارم را جمله اذا قضى. ..افاده كند به این تقریب كه از جمله: بدیع السموات و الارض بفهمیم: آسمان و زمین بدون الگو و مثال بوجود آمده، پس ممكن نیست خداى تعالى فرزنددار شود وموجودى از همین زمین فرزند او گردد، چون در این صورت موجودى است كه با الگوى قبلى خلق شده، چون مسیحیان عیسى را عین خدا و مثل او مى دانند، پس این جمله به تنهائى خودش یك برهان دیگر مى شود.و به فرض هم كه مسیحیان به منظور فرار از اشكال جسمیت و مادیت خداى تعالى ونیزفرار از اشكال تدریجیت افعال او، بگویند اینكه ما مى گوئیم: اتخذ الله ولدا، ازباب مجازگوئى است نه اینكه حقیقتا خداى تعالى متجزى شده و چیزى از او جدا شده باشد كه درحقیقت ذات و صفات مثل اوباشد و در عین حال نه محكوم به مادیت باشد و نه به تدریجیت(و اتفاقا مقصود نصارا هم از اینكه گفتند: مسیح فرزندخدا است، بعد از بررسى گفته هایشان همین است)، تازه اشكال مماثلت به جاى خود باقى خواهد ماند.


توضیح اینكه اثبات فرزند و پدر اگر هیچ لازمه اى نداشته باشد، این لازمه را دارد كه بالضروره اثبات عدد هست و اثبات عدد هم اثبات كثرت حقیقى است، براى اینكه گیرم كه مافرض كردیم این فرزند و پدر در حقیقت نوعیه واحد باشند، نظیر دو فرد انسان كه در حقیقت انسانیت یك چیزند،لیكن نمى توانیم انكار كنیم كه از جهت فردیت براى نوع دو فردند وبنا بر این اگر ما اله را یكى بدانیم آنچه غیراو است كه یكى از آنها همین فرزند فرضى است مملوك او و محتاج به او خواهند بود، پس فرزندى كه براى خدافرض كردند نمى تواند الهى مثل خدا باشد، چون خدا محتاج نیست و او محتاج است و اگر فرزندى برایش فرض كنیم كه از این جهت هم مثل او باشد یعنى محتاج نباشد و چون خود او مستقل به تمام جهات باشد، دیگرنمى توانیم اله را منحصر در یكى بدانیم و خود را از موحدین بشماریم.و این بیان همان چیزى است كه آیه:«و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لكم انما الله اله واحد سبحانه ان یكون له ولد له ما فى السموات و ما فى الارض و كفى بالله وكیلا (سوره نساء، آیه 171) بر آن دلالت دارد، چون مى فرماید: اله تنها و تنها خدا است، پس معلوم مى شودنصارا فرزند راهم اله مى دانستند و اگر چنین باشد باید فرزند محتاج پدر نباشد و مستقل در وجود باشد، دیگرنباید نصاراخود را موحد دانسته در عین اعتقاد به تثلیث بگویند خدا یكى است.

 
احتجاج دوم: اثبات اینكه شخص عیسى بن مریم(ع)پسر خدا و شریك او در الوهیت نیست


و اما طریق دوم، یعنى بیان اینكه شخص عیسى بن مریم ع پسر خدا وشریك او در حقیقت الوهیت نیست، دلیلش همین است كه او بشر است و از بشرى دیگرمتولد شده و ناچار لوازم بشریت را هم دارد.توضیح اینكه مریم ع به او حامله شد و او در رحم وى نشو و نما كردو مانندهمه جنین ها تربیت یافت، آنگاه او را مانند هر مادرى دیگر بزائید و سپس در دامن خود تربیت نمودآنطور كه سایر مادران، كودكان خود را تربیت و حضانت مى كنند و سپس شروع كردباخوردن و نوشیدن و سایر حالات طبیعى یك انسان زنده نشو و نما كردنو مانند سایر موجودات زنده و طبیعى دستخوش عوارض شدن،گرسنه و سیر گشتن، خوشحال و ناراحت شدن، لذت و الم بردن، تشنه و سیراب گشتن، خوابیدن و بیدار شدن،خسته و راحت شدن، و سایر لوازم دیگریك موجود طبیعى را به خود گرفتن. اینها آن امورى است كه همه از آن جناب در مدتى كه در بین مردم بوده مشاهده شد، چیزى نیست كه هیچ عاقلى در آن شك كند و نیز هیچ عاقلى شك ندارد در اینكه چنین كسى انسانى است مانند سایر انسان ها و افراد دیگر از این نوع و وقتى عیسى ع چنین موجودى باشد قهرا مخلوقى است مصنوع،آنطور كه سایر افراد این نوع مخلوقند و مصنوع، و از این جهت هیچ تفاوتى با دیگران ندارد.


و اما مساله صدور معجزات و خوارق عادت به دست او، از قبیل زنده كردن مردگان و خلقت كردن مرغان و شفا دادن به كوران و برصى ها، و هم چنین خوارقى كه درپدید آمدنش بوده، از قبیل تكون یافتنش بدون پدر، همه و همه امورى ست خارق العاده، یعنى غیر مالوف و غیر معمول در سنت جارى در عالم طبیعت و یا به عبارت دیگر نادر الوجود(و هر تعبیرى كه مى خواهید بكنید و لیكن هر تعبیرى كه برایش بكنید نمى توانید آنها را امرى محال بدانید)، براى اینكه عقل دلیلى بر محال بودن آن ندارد، علاوه بر اینكه كتب آسمانى همه گویاى این هستند كه آدم ابو البشر نه پدر داشت و نه مادر، و انبیاى خدا از قبیل: صالح و ابراهیم و موسى (ع ) هم از اینگونه خوارق عادات بسیار داشتند و كتب آسمانى همه گویاى بر معجزات ایشان است، بدون اینكه الوهیتى براى آنان اثبات كنند و آن حضرات را از انسان بودن خارج وسنخه خدائى به آنان بدهند.


و این طریق استدلال، همان است كه در آیه:« لقد كفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد...ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة كانا یاكلان الطعام،انظر كیف نبین لهم الایات، ثم انظر انى یؤفكون » (سوره مائده، آیه 75) ، طى شده است و اینكه ترجمه آن: محققا كسانى كه گفتند: عیسى سومین خدا از سه خدا است، كافر شدند، چون هیچ معبودى به جز معبود یكتا نیست...مسیح پسر مریم به جز رسولى نبوده كه قبل از او نیز رسولانى بوده اند و در گذشته اند و مادرش(در ادعاى اینكه او را بدون شوهرزائیده)راستگو بوده، او و پسرش طعام مى خوردند، تو اى پیامبر ببین كه چگونه آیات را براى این مردم بیان مى كنیم و سپس ببین كه چگونه دروغ ها به ما مى بندند.


و اگر از میان همه افعال، خوردن مسیح را به رخ مسیحیان كشید، براى این بود كه خوردن از هر عمل دیگر بر مادیت و احتیاج او بیشتر دلالت مى كند و احتیاج و مادیت با الوهیت منافات دارند، چون هر كسى مى فهمد كه شخصى كه به خاطر طبیعت بشریش گرسنه و تشنه مى شودو با چند لقمه سیر و با شربتى آب سیراب مى گردد، از ناحیه خودش چیزى به جزحاجت و فاقه ندارد، حاجتى كه باید دیگرى آن را برآورد، با این حال الوهیت چنین كسى چه معنائى مى تواند داشته باشد؟آخر كسى كه حاجت از هر سو احاطه اش كرده و در رفع آن حوائج نیاز به خارج از ذات خود دارد فى نفسه ناقص و مدبر به تدبیر دیگرى است و اله و غنى بالذات نیست، بلكه مخلوقى است مدبر به ربوبیت كسى كه تدبیر او و همه عالم به وى منتهى مى شود.


آیه شریفه زیرهم ممكن است به همین معنا ارجاع شود كه مى فرماید: لقدكفرالذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم، قل فمن یملك من الله شیئا، ان اراد ان یهلك المسیح ابن مریم و امه و من فى الارض جمیعا؟و لله ملك السموات و الارض وما بینهما، یخلق ما یشاء، و الله على كل شى ء قدیر،چون مى فرماید: محققا كافر شدند كسانى كه گفتند: الله همان مسیح پسر مریم است، بگو اگر چنین است، پس كیست كه اگر خدا بخواهدمسیح بن مریم را و مادرش را هلاك كند و حتى همه كسانى كه در زمین هستند، هلاك كند جلوى او را بگیرد؟و چگونه چنین كفریاتى را معتقد شده اند، با اینكه ملك آسمانها و زمین وآنچه بین این دو است از خدا است، او است كه هر چه بخواهد خلق مى كند و خدا بر هر چیز توانااست (سوره مائده، آیه 17) .


و هم چنین آیه اى كه در ذیل آیه(75)سوره مائده است و در آن خطاب به نصارا نموده مى فرماید: «قل ا تعبدون من دون الله ما لا یملك لكم ضرا و لا نفعا، و الله هوالسمیع العلیم» (بگو آیا به غیر خدا چیزى مى پرستید كه براى شمانه نفعى دارد و نه ضررى؟و خدا شنوا و دانااست.سوره مائده، آیه 76) ، چون در این نوع از احتجاج ها ملاك صفات و افعالى است كه از مسیح ع مشاهده مى شود و مردم این را از آن جناب به چشم دیده اند كه انسانى است معمولى و مانند سایرانسان ها بر طبق ناموس جارى در حیات زندگى مى كند و به همه صفات و افعال و احوالى كه همه افراد این نوع دارند متصف است، مى خورد، مى نوشد، و محتاج به سایر حوائج بشرى وداراى همه خواص بشریت است و این اتصافش چنان نیست كه به چشم ما اینطور جلوه كند و یاما اینطور خیال كنیم و واقع غیر از این باشد، خیر، ظاهر و واقعش همین است كه مسیح انسانى بوده داراى این صفات و احوال و افعال،انجیل ها هم پر است از اینكه آن جناب خود را انسانى ازانسان ها و پسر انسانى دیگر خوانده و پر است از داستانهائى كه از خوردن، نوشیدن، خوابیدن، راه رفتن، مسافرت و خسته شدن، سخن گفتن و احوال دیگر وى حكایت مى كند، به طورى كه هیچ عاقلى به خود اجازه نمى دهد این همه ظواهر را حمل بر خلاف ظاهر و بر معنائى تاویل بكند و با قبول این مطلب باید بپذیریم كه بر سر مسیح هم همان مى آید كه بر سر سایر انسان هامى آید، پس او مانند سایرین ازناحیه خود، مالك هیچ چیز نیست و ممكن هم هست مانندسایرین دستخوش هلاكت گشته، از دنیا برود.

 

و همچنین داستان عبادت كردن و دعا كردنش اینقدر دركتب اناجیل آمده كه جاى شك براى كسى نمى ماند كه آنچه عبادت مى كرده، براى تقرب به خدا وخضوع در برابرساحت مقدس او بوده، نه اینكه خودش خدا باشد و خواسته باشد به مردم طرز عبادت را یاد داده و یا نتیجه اى نظیر این را گرفته باشد. آیه(172)سوره نساء هم به همین داستان عبادت كردن عیسى (ع) و احتجاج به آن اشاره نموده، مى فرماید:« لن یستنكف المسیح ان یكون عبدا لله و لا الملائكة المقربون،و من یستنكف عن عبادته و یستكبر، فسیحشرهم الیه جمیعا » ترجمه:نه مسیح عار دارد از اینكه بنده خدا باشد و نه ملائكه مقرب و هر كسى كه از عبادت او اباء بورزدو یا گردن افرازد، خدا به زودى همه شان را به سوى خود محشور كند.، پس همین عبادت كردن مسیح براى خدا اولین دلیل است براى اینكه او اله نبوده، و الوهیت را براى غیر خود مى دانسته وبراى خود هیچ سهمى از آن قائل نبوده، پس مسیحیان باید براى ما معنا كنند كه چگونه ممكن است كسى خود را بنده و مملوك غیر بداند و در پرستش معبود و مالكش خود را به تعب بیندازدو در عین حال خودرا قائم به نفس بداند، آن هم به همان جهتى قائم به نفس بداند كه بدان جهت قائم به غیر مى داند و نامعقول بودن این سخن بر همه روشن است و هم چنین عبادت ملائكه كاشف از این است كه فرشتگان دختران خداى تعالى نیستند وهم چنین روح القدس، چون همه اینان بندگان خدا و اطاعتكاران اویند، هم چنانكه قرآن كریم فرمود:« و قالوا اتخذالرحمن ولدا،سبحانه بل عباد مكرمون، لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون، یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم، و لایشفعون الا لمن ارتضى، و هم من خشیته مشفقون » ترجمه:و گفتند: رحمان فرزند گرفته، منزه است رحمان،بلكه فرشتگان بندگانى بزرگوارند، در سخن از او پیشى نمى گیرند و نیز به امر او عمل مى كنند، خداى تعالى به حال و آینده آنان آگاه است و شفاعت نمى كنند مگر براى كسى كه او راضى باشد و نیز از ترس او دلواپسند(سوره انبیا، آیه 28).


علاوه بر اینكه انجیل ها پر از اعتراف به این معنا است كه روح مطیع خدا ورسولان او، و فرمانبر او و محكوم به حكم او است و معنا ندارد كه كسى خودش به خودش امركند و حكمفرماى خودش و مطیع خودش باشد، همچنانكه معنا ندارد كسى منقاد خود و مخلوق خویش باشد.و نظیر این جریان یعنى دلالت كردن عبادت عیسى بر اینكه عیسى خدا نیست و عابدغیر معبود است، دعوت عیسى ع است كه بشر را به عبادت خدا مى خواند(واین معقول نیست خدائى بندگان را به عبادت خدائى دیگر بخواند)، خداى تعالى به همین اشاره نموده مى فرماید:« لقد كفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم، و قال المسیح یابنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربكم انه من یشرك بالله، فقد حرم الله علیه الجنة، وماویه النار، و ما للظالمین من انصار» ترجمه: محققا كافر شدند آنهائى كه گفتند:خدا همان مسیح پسر مریم است و مسیح گفت: اى بنى اسرائیل خدا را بپرستید كه رب من و رب شما است و كسى كه به خداشرك بورزد محققا خدا بهشت رابر او حرام مى كند و جایگاه او جهنم است و ستمگران هیچ یاورى ندارند(سوره مائده، آیه 72) و راه آیه و احتجاجش روشن است.


انجیل ها نیز از حكایت اینكه عیسى چگونه مردم را به سوى خدا دعوت مى كرد، پرهستند، گو اینكه در انجیل ها عبارتى به جامعیت «اعبدوا الله ربى و ربكم »نیست، لیكن همین معنا را با عباراتى دیگر مى رساند و اعتراف دارد بر اینكه خداى تعالى رب مردم است و درهیچ جاى انجیل حتى براى یك بار هم دیده نشده كه عیسى صریحا مردم را به عبادت خودبخواند، و اگر در آن آمده: من و پدرم واحدیم به فرضى كه امثال این جملات براستى كلام انجیل باشد، باید حمل كرد بر اینكه خواسته است بفرماید: اطاعت من و اطاعت الله یكى است، هم چنانكه قرآن هم همین معنا را آورده، مى فرماید: « من یطع الرسول، فقد اطاع الله » ترجمه: كسى كه از پیامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسئول نیستى) (نساء ،80).


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتون خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان mazhabi و آدرس loveallah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 207
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 209
بازدید ماه : 495
بازدید کل : 39992
تعداد مطالب : 253
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1